همسایگی «نفت» و «نفس»

ساخت وبلاگ
زهرا جعفرزاده| روز با صدای ممتد و خراشیده فیدوس شروع می شود و با صدای فیدوس، تمام. آبادانی ها صبح شان را با همین صدا کوک کرده اند، صدایی که از لای دودکش ها و فِلرها می گذرد، به مخازن آب و تصفیه می رسد، برج های تقطیر را رد می کند و راهش را به دیگ های بخار باز می کند و از آنجا، از هر دریچه ای که بتواند با فشار به بیرون سرریز می شود. صدا، صدای بیدارباش است برای کارگران شرکت نفت؛ از نزدیک به 100 سال پیش و به همین اندازه هم برای اهالی آبادان، فیدوس زنگِ زندگی است. شهر بوی «گیس» می دهد آتشِ مشعل های فلزی دودگرفته، هر روز از پشت پنجره، برای آبادانی ها دست تکان می دهد و دودکش ها به آنها سلام می کنند. درخیابان، دود مخازن، به آغوش می کشاندشان و پودرهای کاتالیز، دستی بر سرورویشان می کشند. آبادانی ها حالا بیشتر از 100 سال است که این سلام و احوالپرسی ها را پاسخ می دهند و از 28 سال پیش، آن را به جان می خرند و هرلحظه، بوی «گیس» را می بلعند و گرد کاتالیز را از موزاییک های حیاط و شیشه پنجره شان می تکانند و روی بدن های خشکیده شان، پماد می مالند. آبادانِ آنها، آبادانِ قشنگشان، شهر نخل ها و خاطره ... نیلویی...
ما را در سایت نیلویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس dmdm بازدید : 98 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 23:33