از زبان کوروش بزرگ درباره ی رهبری و ثروتش بشنوید – قسمت دوم

ساخت وبلاگ
سعی کن تواضع و خویشتن داری بر اعمالت حاکم شود

میل عمیقی در قلب همه برای رفتاری با سخاوت به جای خود خواهی وجود دارد و یک نمونه خوب از سخاوت می تواند موجب ایجاد چندین و چند مورد دیگر گردد.

بسیار تجربه کردم که چطور اعتدال و خویشتن داری خودم، دیگران را میانه رو ساخته است. انسان ها وقتی اعتدال و خویشتنداری را در اعمال رهبرشان می بینند، مشتاق فرونشاندن غرایز جامعه ستیزشان می شوند.باعث شدم تا مردمم تفاوت اساسی بین نجابت و خویشتن داری را دریابند. به ایشان گفتم که یک شخص نجیب در روز روشن هیچ کاری که مستحق سرزنش باشد را انجام نمی دهد، اما یک نمونه کامل از خویشتن داران، که همه مان باید باشیم، این است که از اعمال ناشایست حتی در پنهان ترین و سرّی ترین زوایای زندگی شخصی اش نیز دوری کند.

 از زبان کوروش بزرگ درباره ی رهبریش بشنوید – قسمت دوم

اگر دوستانم مرا به عنوان رهبری که در هر لحظه با تمام وجود دست از تقوا نمی کشد، بشناسند و رهبری که کار سخت را پیش از هر چیز دیگری برگزیده است، خویشتن داری در وجودشان ریشه خواهد دواند.

بدین ترتیب یک بارگاه باشکوه را تشکیل دادم که تمام دوستان در آن به یکدیگر احترام می گذاشتند و مهربانی را تا زمانی که به اوج شکوفایی خود رسید، رواج دادند. در کاخ من هرگز سخنان آکنده از خشم و عصبانیت و نفرت یا خنده های تمسخر آمیز شنیده نمی شد.

مهارت های نظامی مردانم با به شکار رفتن همچنان در اوج ماند. افسران را دعوت به بازی هایی می کردم که مطمئن ترین راه برای حفظ توانایی در سواری بود. سختی تعقیب صید، افسران را محکم می کرد و ایشان را در برابر سرما و گرما و گرسنگی و تشنگی مقاوم می ساخت.

گروه های شکار را شخصا رهبری می کردم مگر اینکه کارهای روزانه مرا در قصر نگه می داشت. هیچ گاه سر سفره شامم بدون آنکه آنقدر تحرک داشته باشم تا نیاز به غذا پیدا کنم، ننشستم. حتی اسبانم نیز مجبور بودند پیش از دریافت غذایشان عرق بریزند.

به خاطر تمرین مداوم، من و دوستانم همیشه آماده ی واکنش در موارد اضطراری بودیم.

مردانی که شایسته فرماندهی می دیدم را با تمرین و پاداش هایی که به ایشان می دادم و هم چنین با رهبری خودم پرورش می دادم. با چنین روش هایی، صلح و امنیت امپراتوری ام تضمین می شد.

اعطای هدایا به قدرتمندان

معتقدم حکمرانان امپراتوری ام از پاداش بسیار بیشتری به خاطر وفاداری شان نسبت به دیگر حاکمان دنیا برخوردار شدند، چرا که به ایشان لباس های گران قیمت پوشاندم، جواهرات خیره کننده هدیه دادم و اسبان قهرمان با افسار زرین اعطا کردم. آیا این یک رشوه ی صِرف بود؟ شاید، اما این، قلب هایشان را از آن من کرد و صلح را در امپراتوری ام برای تمام کسانی که در محدوده مرزهایش قرار داشتند به ارمغان آورد.

سخاوتم نسبت به کسانی که برایم اطلاعات مهمی می آوردند، باعث شد تا تعداد بیشماری از مردم با چشم هایی باز و گوش هایی هوشیار به دنبال اخباری که ممکن بود به کارم بیاید، باشند. من نیز به نوبه خود، به هر کس که ادعا داشت اطلاعاتی کارآمد دارد، گوش فرا می دادم.

شایعه ای رواج یافت که پادشاه هزار چشم و هزار گوش دارد. آدم های خرافاتی از بیان آشکار نارضایتی شان می ترسیدند «چرا که بزرگ پادشاه یقینا صدای آنها را می شنود.» آن ها همیشه در هراس از طرح ریزی برای کشتنم بودند«چرا که بزرگ پادشاه خودش شخصا ما را در حین عمل خواهد گرفت.»

ثروت برای تقسیم است و نه برای جمع آوری و پنهان کردن

روزی هنگام شام در بابل، کرزوس مرا به خاطر گشاده دستی سرزنش کرد و مدعی شد که به زودی به فقر و فلاکت خواهم افتاد.

پاسخ دادم: «گمان می کنی تا به حال چه اندازه ثروت می توانستم گرد بیاورم، اگر غنایم را با دوستانم تقسیم نمی کردم؟»

کرزوس مبلغ بسیار بالایی گفت.

گفتم: «کرزوس! حالا می خواهم هستیفر نظریه تو را به سنجش بکشد.»

به این مطلب رای دهید

صفحه بعد >>

اینترنت پرسرعت صبانت

آب یونیزه

 تبلیغات اینترنتی در یاد بگیر دات کام

این مطلب را برای دوست خود ارسال نمایید این مطلب را برای دوست خود ارسال نمایید

نیلویی...
ما را در سایت نیلویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس dmdm بازدید : 107 تاريخ : جمعه 25 فروردين 1396 ساعت: 0:44